رابطه حضرت خضر(ع) با اهل بیت (ع)

آمار مطالب

کل مطالب : 4
کل نظرات : 1

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 21
باردید دیروز : 1
بازدید هفته : 22
بازدید ماه : 27
بازدید سال : 168
بازدید کلی : 1001

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان السلام علیک یا ابصالح المهدی و آدرس 612.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : نادری
تاریخ : پنج شنبه 21 اسفند 1393
نظرات


سلام خضر نبی به پیامبر(ص) و علی(ع)
روزی علی(ع) همراه پیامبر(ص) از راه مدینه عبور می‌کردند؛ ناگاه مردی بلند قامت و چهارشانه ... جلو آمد و بر پیامبر(ص) سلام کرد و احترام شایانی نمود. سپس رو به علی(ع) کرد و گفت:
سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو ای خلیفه چهارم، آنگاه به رسول خدا(ص) رو کرد و گفت: آیا این گونه نیست که گفتم؟ رسول خدا(ص) فرمود: «آری چنین است.» آن شخص ناشناس از آنجا رفت.
علی(ع) از پیامبر(ص) پرسید: «این چه لقبی بود که این مرد ناشناس به من داد و شما هم آن را تصدیق کردید، آیا من خلیفه چهارم هستم؟» پیامبر(ص) فرمود: «حمد و سپاس خدا را، همان‌گونه که او گفت تو خلیفه چهارم هستی؛ زیرا اوّلین خلیفه، آدم(ع) است. و دومین خلیفه داوود(ع) است و سومین خلیفه هارون، برادر موسی(ع) است که خلیفه موسی شد و خداوند در (آیه 3 سوره توبه) می‌فرماید: «و این اعلامی است از طرف خدا و رسولش بر عموم مردم در روز حجّ اکبر (عید قربان) که خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزار است.» ای علی! ابلاغ کننده برائت از مشرکان از جانب خدا و رسولش تو هستی و تو وصّی و وزیر من می‌باشی و دین مرا ادا می‌کنی. ... پس تو چهارمین خلیفه می‌باشی؛ چنان‌که آن شخص با این عنوان بر تو سلام کرد. آیا می‌دانی او چه کسی بود؟ او برادرت خضر(ع) بود.»

نورانيّت دل
خضر نبی(ع) در محضر امام حسن مجتبی(ع) حاضر شد و سؤالاتی را با وی در میان نهاد و از جمله پرسید: چرا آدمی گاهی مطالبی را كه می‌داند، به یاد نمی‌آورد؟
امام(ع) پاسخ فرمودند: «قلب بشر بر حق استوار است و با حق عجین گشته و روی حق حجاب نهاده شده است، پس اگر بر محمّد و آل محمّد سلام و درود كامل بفرستد، قلب او نورانيّت خاصّی پیدا می‌كند و آنچه كه از یاد برده، دوباره به خاطرش می‌آید. اگر صلوات بر محمّد و آلش نفرستد یا آنكه صلوات ناقص بفرستد، آن حجاب همچنان بر روی حق برقرار خواهد بود و در این صورت است كه انسان آنچه را كه به یاد دارد نیز فراموش می‌كند.»1

تسلیت به اهل بیت(ع)
ایشان پـس از رحلت پیامبر خـدا(ص) به در خانه اهل بیت(ع) آمده و به آنان تسلیت مصیبت رسول خدا(ص) را گفت و همچنین ایشان پـس از شهادت مولی الموحّدین، امیرالمؤمنین(ع) با شتاب در حالـی كه لا اله الّا الله می‌گفت، خـود را به در خانه علی(ع) رسانده و می‌گفت:
«خدای تو را رحمت كند، ای اباالحسن تـو اوّلین فردی بـودی كه به اسلام گرویدی و از نظر ایمان خالص‌ترین آنها و از همه یقینت به خدا شدیدتر و بیشتر از همه، از خـدا ترس داشتـی ... علـی تـو همانند كـوهی بـودی كه هرگز بادها و طـوفان‌ها او را از جای تكان ندهد.»
ابـن عبّاس گوید: همگان سكوت كردند تا سخنانـش تمام شد، سپـس خـود گریه كرد و یاران رسول خدا را به گریه انداخت. سپـس به دنبالـش گشتند؛ ولـی او را نیافتنـد.
حضرت خضر( ع) پـس از شهادت امام حسـن(ع) در گـوشه‌ای از «مسجـدالحـرام» در مصیبت آن حضــرت اشعاری سـوزناك می‌خـواند. ابـن عبّاس گـوید: روزی كه امام حسیـن(ع) به شهادت رسید، صـدایـی از گـوشه خانه به گـوشمان رسیـد كه می‌گفت:
اصبروا آل الرّسول،
قتل الفرخ النحول،
نـزل الروح الامین،
بـبـكـاء و عـویل؛
صبر كنید ای آل رسـول الله!
فرزندی كه خدا به پیامبر(ص) هدیه كرد, كشته شد.
جبرئیل امیـن نازل شد؛
در حالـی كه گریه و زاری می‌كرد.

علاقه شدید خضر به علی(ع)
بدون شك حضرت خضر از جمله كسانی بـود كه جایگاه اهل البیت رسول الله(ص)، بالأخص علی(ع) را خوب درك كرده بود. بدیـن جهت پـس از رحلت رسول الله(ص), ایـن علاقه به خاندان پیامبر(ص) مستحكـم‌تر شد و در تمام قضایایی كه برای علـی(ع) در مـدینه رخ داد تا رفتـن به سـوی عراق و جنگ با ناكثین و قاسطین و مارقیـن, در كنار مولای متّقیان و مایه دل‌خوشی علی(ع) و آرامـش خاطر آن حضرت بـود. اصبغ بـن نباته گوید: امیرمـؤمنان در حال نماز بـود كه مردی به طرف آن حضرت آمـد؛ در حالـی كه بر تـن او دو برد سبز رنگ بـود و دو گیسـوی بافته شده مشكی و محاسن سفید داشت.
هنگامـی كه حضرت سلام داد, خـود را بر روی امام(ع) انداخته و بر سر مبارك علـی(ع) بـوسه زد.
سپـس دست حضرت را گرفته, بیرون رفتند. به سـرعت دنبال آنها رفتیم, از حضرت درباره او پـرسیـدیـم, ایشان فرمود: «این برادرم خضر است ...»
همچنیـن اصبغ نقل می‌كند: بار دیگر در حالی كه میثم تمّار در كنار همان ستـونی كه حضرت نماز می‌خواند, ایستاده و نماز می‌گزارد, به میثم گفت: ای كسی كه در كنار ستون نماز می‌گزاری! به صاحب خانه سلام مرا برسان و به او بگـو كه مـن از او شروع كردم؛ امّا او را در حال استراحت دیدم.
در خبر دیگری آمده است: روزی علی(ع) و خضر با هـم دیدار كردند. علی(ع) فرمود:
«جمله حكمت‌آمیزی بگوی.» خضر گفت: چه زیباست تـواضع ثـروتمنـدان بـرای فقـرا, بـرای رضـای خـدا. علی(ع) فـرمود:
«و بهتـر از آن تكبّر كردن فقـرا بـر ثـروتمنـدان که نشانه اعتماد و تـوكّل به خـداست», خضر گفت: ایـن سخـن را بایـد با آب طلا نـوشت.

امام زین العابدین(ع) و حضرت خضر(ع)
ابراهیم بـن ادهم گوید:
همـراه قافله در صحـرا و بیابان بـودم. پس بـرای قضای حاجت از قافله فاصله گرفتـم. ناگهان چشمم به كودكی افتاد كه در حال راه رفتـن بـود.
پیـش خودم گفتـم:
سبحان الله! در صحرای بی‌آب و علف, ایـن كودك چه می‌كند. نزدیك شده, بر او سلام گفتم. پاسخ مرا داد, پـرسیـدم: به كجـا می‌روی؟ او گفت: «به سـوی خـانه پـروردگارم.»
گفتم: عزیزم, تو كـودك هستی. نه حجّ واجبی بر تـو هست و نه مستحبّی.
او گفت: «ای پیرمرد آیا نـدیدی كه چقدر كودكانـی كه از مـن كـوچك‌تر بودند و از دنیا رفتند؟»
گفتم: توشه و مركبت كجاست؟
گفت: «تـوشه‌ام تقـوای من و مـركب مـن دو پایم و هدفم مـولایـم است.»
گفتم: غذایی همراهت نمی‌بینـم؟!
او پاسخ داد: «ای شیخ آیا پسندیده است كه كسی تو را دعوت كند, آنگاه غذا از خانه برداری؟!
گفتم: نه.
پس گفت: «آن كـس كه مرا به خانه‌اش دعوت كـرده, اوست كه سیرم كند و سیرابـم گـردانـد.»
گفتم: بیا و همراه مـن سـوار شـو تا مشاعر را درك كنی ـ یعنی به حج برسـی.
گفت: «از ما تلاش در راه رفتـن و از او ما را رساندن, آیا فرمایـش خدا را نشنیدی كه می‌گـوید:
«و كسانـی كه در راه ما تلاش كـردنـد, راه‌هایمـان را به آنها نشـان می‌دهیـم و به تحقیق كه خداوند با نیكوكاران است.»
ابراهیم ابن ادهم گوید: گرماگرم صحبت بـودیـم كه جوانی خـوش‌سیما، در حالـی كه پیراهـن سفیدی بر تـن داشت, از راه رسید. دست به گردن آن پسـر انـداخت و به او سلام كـرد. مـن به طـرف آن جـوان رفتـم و عرضه داشتـم: به حقّ آن كسـی كه خلق تـو را نیكـو گردانیـد, این پسر كیست؟
گفت: آیا او را نمـی‌شناسـی؟ ایـن علـيّ بن الحسیـن، فرزند عليّ بـن ابی‌طالب است. بلافاصله آن جوان را رها کردم و به طرف آن پسر رفتم و گفتـم: به پدرانت تـو را سوگند می‌دهم! بگو این جوان كیست؟
او گفت: «ایـن برادرم خضر است و هر روز نزد ما می‌آید و بر ما سلام می‌كند.»
به حضرت عرض کردم: به حقّ پدرانت قسمت می‌دهـم كه به مـن خبر دهی, چگونه بدون تـوشه ایـن دشت و بیابان را به پشت سر می‌گذاری؟
ایشان پاسخ داد: «آری با توشه ایـن راه را طی می‌كنـم و امّا توشه راهم چهار چیز است: تمام دنیا در نظر و زیـر سلطه خـدا می‌بـاشـد و تمـامـی خلق, بندگان خدا و كنیزان و خانـواده او هستند و تمام رزق و روزی را به دست او می‌بینـم, همچنیـن فقط قضـا و مشيّت الهی را در تمام زمیـن قـابل نفـوذ می‌دانـم.»
گفتـم: عجب تـوشه‌ای داری و تـو ای زین العابدین! با ایـن تـوشه از گذرگاه‌های آخرت عبور می‌كنی، چه رسد به گذرگاه‌های دنیا!

خضر نبی و امام زمان(ع)
امام صادق(ع) آورده‌اند که:
«... امّا آن بنده صالح خدا، خضر، خداوند عمر او را نه به دلیل رسالتش طولانی گردانید و نه به دلیل کتابی که بدو نازل کند و نه به دلیل اینکه به وسیله او و شریعت او، شریعت پیامبران پیش از او را نسخ کند و نه به دلیل امامتی که بندگانش بدو اقتدا نمایند و نه به دلیل طاعتی که خدا بر او واجب ساخته بود؛ بلکه خدای جهان‌آفرین، بدان دلیل که اراده فرموده بود، عمر گرامی قائم(عج) را در دوران غیبت او بسیار طولانی سازد و می‌دانست که بندگانش بر طول عمر او ایراد و اشکال خواهند نمود، به همین جهت عمر این بنده صالح خویش، خضر را طولانی ساخت که بدان استدلال شود و عمر قائم(عج) بدان تشبیه گردد.»
بدون تردید او زنده است و هم اکنون بیش از شش‌هزار سال از عمر شریفش می‌گذرد. زندگی حضرت خضر و رفتنش به بحر ظلمات و خوردنش از آب حیات، خود داستان مفصّلی است که در کتب تاریخی و حدیثی به تفصیل از آن بحث شده است. 
شرکت حضرت خضر در مراسم عید غدیر در سرزمین غدیر خم و در مراسم سوگواری رسول اکرم(ص) به هنگام رحلت آن حضرت و در سوگ حضرت علی(ع) به هنگام شهادت آن حضرت در کتاب‌های حدیثی مشروحاً آمده است.
امام رضا(ع) می‌فرماید:
«حضرت خضر(ع) از آب حیات خورد، او زنده است و تا دمیده شدن صور از دنیا نمی‌رود، او پیش ما می‌آید و بر ما سلام می‌کند، ما صدایش را می‌شنویم و خودش را نمی‌بینیم، او در مراسم حج شرکت می‌کند و همه مناسک را انجام می‌دهد، در روز عرفه در سرزمین عرفات می‌ایستد و برای دعای مؤمنان آمین می‌گوید. خداوند به وسیله او در زمان غیبت، از قائم ما رفع غربت می‌کند و به وسیله او وحشتش را تبدیل به انس می‌کند.»
از این حدیث استفاده می‌شودکه حضرت خضر(ع) جزو سی نفری است که همواره در محضر حضرت بقیّـ[ الله(عج) هستند و رتق و فتق امور به فرمان آن حضرت در دست آنهاست.


نقش حضرت در زمان غیبت
همان گونه كه ملاحظه شد، حضرت خضر(ع) در ايّام حضور معصومان نقـش بسیار مهمّی را ایفا می‌كرد؛ گرچه بیشتر كارها و برنامه‌هایش را احدی، جز آنها نمی‌داند كه به برخـی از آنها قبلاً اشاره شد؛ امّا در زمـان غیبت بقيّـ[ الله الاعظم(عج) بـدون شك، كارهای زیادی را انجام می‌دهد كه ما از آن بی‌اطّلاع هستیم؛ امّا كاری كه طبق فرمایش امام رضا(ع) انجام می‌دهد آن است كه: آن سلامی كه به سایر معصومان داشته, بدون شك همان را نسبت به امام زمان(ع) ادامه می‌دهد؛ چنان‌که امام رضا(ع) فرمـود: «و انه لیأتینا فیسلـم علینا؛ نزد ما مـی‌آید و به ما سلام می‌كند.»
و آن كارهایی كه سایر معصومان در زمان حضور، از جمله امام صادق(ع) به عهده خضر واگذار می‌كردند, یقیناً در زمان غیبت امام زمان(ع) به او واگذار خـواهـد شـد. از قبیل, رسیدن به فریاد درمانـدگان در بیابان‌ها و گم شدگان و غیـر آن و از همه مهم‌تـر آن است كه خـداونـد به وسیله خضـر, امام زمان(عج) را در ايّام غیبت از تنهایـی بیرون آورده, مونـس آن حضرت خواهد بود.
امام رضا(ع) می‌فرماید: «و سیـونـس الله به وحشه قائمنا فـی غیبته و یصل به وحدته؛ و در آینده خـداونـد به وسیله او وحشت قائم ما را در ايّام غیبتـش به انـس مبـدّل خواهد كرد و یار آن حضـرت در تنهایـی خـواهـد بـود.»


ملاقات خضر نبی(ع) با حضرت علی(ع) به روایت خود آن حضرت
لحظه‌ای که برای غسل دادن رسول خدا(ص) آماده می‌شدم، همین که بدن پاک و پاکیزه آن حضرت را بر سکو نهادم، صدایی از گوشه اتاق به گوشم رسید که گفت: «علی! محمّد را غسل مده، بدن پاک و مطهّر او احتیاج به غسل و شست‌وشو ندارد.» از سخن او در دلم گمانی پیدا شد؛ (امّا به زودی بر طرف شد و به خود آمدم و) گفتم: «وای بر تو، تو که هستی؟! پیامبر خدا(ص) ما را به غسل و شست‌وشوی خود فرمان داده است و تو از آن نهی می‌کنی؟!» در همین حال آواز دیگری با صدایی بلندتر شنیده شد که گفت: علی! او را بشوی و غسل ده، بانگ نخستین از شیطان بود. او به سبب رشک و حسدی که بر محمّد(ص) دارد، خوش ندارد که وی با غسل و طهارت پای بر بساط پروردگار خویش بگذارد. گفتم:‌ «ای صاحب صدا! از اینکه او را به من معرفی کردی، خدا به تو پاداش نیک دهد؛ امّا تو کیستی؟» گفت: من خضر نبی هستم که برای تشییع جنازه پیغمبر خاتم(ص) آمده‌ام.


ذکر جنگ
در جای دیگری آن حضرت می‌فرماید:
«شب پیش از جنگ بدر، جناب خضر(ع) را در خواب دیدم. از او خواستم دعایی به من بیاموزد که وسیله نصرت و پیروزی بر دشمنان و مشرکان گردد، پس گفت: بگو، «یا هو، یا من لا هو إلّا هو» همین که صبح شد، به محضر رسول خدا(ص) شرفیاب شدم و خواب شب گذشته را برایش باز گفتم.»
فرمود: «علی! اسم اعظم را به تو آموخته‌اند.»
این دعا در روز بدر پیوسته ورد زبانم بود.



گفت‌وگو با حضرت خضر
حارث اعور همدانی می‌گوید: در «نخیله»، نزدیک «کوفه»، پیرمردی را با امیرالمؤمنین، علی(ع) دیدم. به امام گفتم: این مرد کیست؟ فرمود: «برادرم خضر است که نزد من آمده و از باقی مانده عمر دنیا می‌پرسد. من نیز از مقداری که از عمر دنیا گذشته از او پرسیدم. او به من خبر داد؛ ولی من از او آگاه‌ترم.» آنگاه فرمود: «برای ما طبقی از خرمای تازه از آسمان آوردند. خضر هسته‌هایش را دور انداخت؛ ولی من در دستم جمع کردم». به امیرالمؤمنین(ع) گفتم: هسته‌ها را به من ببخش. امام نیز آنها را به من بخشید و من آنها را کاشتم و محصولی که داد، بهترین رطبی بود که تا آن زمان دیده بودم.


شباهت حضرت حجّت(عج) به حضرت خضر(ع)

1. خداوند تعالی عمر خضر(ع) را طولانی نموده و این موضوع نزد شیعه و سنّی مسلّم است. همچنین خداوند عمر قائم(ع) را طولانی قرار داده است و یکی از دلایل و استدلال‌ها بر طولانی بودن عمر قائم(ع) طولانی بودن عمر خضر(ع) می‌باشد؛
2. نام حضرت خضر، بلیا است بر چوب خشکی نمی‌نشست؛ مگر اینکه سبز می‌شد و هر گاه نماز بگذارد، اطرافش سبز می‌شود و ... حضرت قائم(ع) نیز به هر سرزمینی پا بگذارد سبز و پر گیاه می‌شود و آب از آنجا می‌جوشد و چون از آنجا برود، آب فرو می‌رود و زمین به جای خود بر می‌گردد؛
3. خداوند به خضر قدرت و نیرویی عنایت فرموده که به هر شکل که بخواهد در می‌آید. خداوند همین قدرت را به حضرت قائم(ع) نیز عنایت فرموده؛
4. علّت کارهای خضر(ع) آشکار نشد؛ مگر بعد از اینکه خودش فاش کرد. علّت غیبت حضرت قائم(عج) آن طور که باید، مکشوف نمی‌شود؛ مگر بعد از ظهور؛

5. خضر هر سال در مراسم حج شرکت می‌کند، تمام مناسک را انجام می‌دهد، قائم(عج) نیز هر سال در مراسم حج شرکت می‌کند و مناسک را به جای می‌آورند.


پی‌نوشت‌ها:
1. بحارالانوار، ج 53، ص 39، حدیث 1، مطبعـ[ الاسلامیه، (1388 هـ . ق) تهران.
منبع: پرورش روح، ج 2، ص 352.

 

 


تعداد بازدید از این مطلب: 150
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








به وبلاگ من خوش آمدید


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود